۷۲ مطلب توسط «سادات» ثبت شده است
-
۲۰ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۵۱ ۱ نظر
دخترخاکی نوشت:
گاهی چادرم خاکی میشود...
چادرمشکی ام ازدرودیوارشهرخاکی میشود...
ازنگاه هایِ طعنه آمیز خاکی میشود...
ازحرفهایِ سیاه خاکی میشود...
وگاهی چادرم راخودم خاکی میکنم...
چادرم رامیشویم تاغبارشهر راازرویش پاک کنم...
تاسنگینیِ نگاه هاراپاک کنم...
باهمه یِ این حرفها،چادرِ خاکی ام راباتمام وجودم دوست دارم،وآن راباافتخار،برسرمیکنم...
بیادِ چـــــــــادرِ خاکیِ مادرم زهرا(س)دربینِ کوچه هایِ غریبِ مدینه...
یافاطمه(س)...
شکرخداکه سایه ی توبرسرِ من است
چادرفقط حجاب نیست ،یادگارتوست۶۲ سادات -
۱۹ فروردين ۹۹ ، ۱۲:۰۵ ۰ نظر
برای تو که حاضر نیستی در گرمای داغ و طاقت فرسا چادرت را در ازای لذت خنک شدن
معامله کنی و کنار بگذاری.
برای تو می نویسم، برای تو که حاضر نیستی چادرت را با لذت ظاهریِ خوش تیپ شدن،
با لذت دیده شدن و با لذت پوشیدن لباس های تنگ و کوتاه و رنگارنگ عوض کنی.
برای تو می نویسم برای تو که دشواری های پوشیدن چادر را در مدرسه، دانشگاه، محل
کار، کوچه و خیابان تحمل می کنی اما آن را کنار نمی گذاری.
برای تو می نویسم، برای تو که چادرت را به شایستگی در تن خود حفظ می کنی و حرمت
چادر را در جامعه با شلخته پوشیدن و رها کردن آن نمی شکنی.
برای تو می نویسم، برای تو که از عمق جان باور داری که شهدا سرخی خونشان را به
سیاهی چادر تو امانت داده اند و تو باید امانتدار خوبی باشی.
برای تو می نویسم، برای تو که وقتی پیش از یک خانم بدحجاب وارد فروشگاه می شوی
فروشنده حق تو را فراموش می کند و به کار آن خانم بدحجاب سریعتر رسیدگی می کند
ولی این بی عدالتی ها نه تنها تو را سست نمی کند بلکه اراده ات را قوی تر می کند.
برای تو می نویسم، برای تو که هنگام ورود به دانشگاه چادرت را درون کیفت نمی گذاری
بلکه آن را با افتخار بر سَرَت حفظ می کنی و مایه ی مباهات خود می دانی.
برای تو می نویسم، برای تو که وقتی صدا و سیمای جمهوری اسلامی زنان شیک و
باسوادو موفق را بدون چادر، و زنان ساده لوح و سخن چین را چادری نشان می دهد
غمگین می شوی و اشک در چشمانت حلقه می زند ولی این بی مهری ها تو را از داشتن
حجاب پشیمان نمی کند.
برای تو می نویسم، برای تو که هم حجاب ظاهر داری و هم حجاب باطن و همچون خیلی
های دیگر نیستی که چادرت وسیله ای باشد برای سرپوش گذاشتن بر نگاه ها و پیامک ها
و دوستی های مفسدانه ات.
آری خواهرم برای تو می نویسم و به تو افتخار می کنم، به تو که سالهاست عفیف و
محجوب مانده ای
ولی هیچگاه کسی به تو به خاطر نمره های بیستت در درس های عفت و نجابت، مه
ر صدآفرین روی برگه ات نزده است
اما مطمئن باش که صدآفرین هایت نزد خداوند محفوظ است
۴۵ سادات -
۱۹ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۴۲ ۰ نظرچادری ها زهــــــــرایی نیستند!اگر پهلویشان درد دین نداشته باشد...چادری ها زهــــــــرایی نیستند!اگر عدو را با سیاهی چادرشان به خاک سیاه نکشانند...چادری ها زهــــــــرایی نیستند!اگر سیاهی چادرشان حرمت خون شهیدان را به عالمیان ننمایاند...چادری ها زهـــــــــرایی نیستند!اگر منتظـــــــــر یوسف گمگشته ای نباشند...چادری ها زهــــــــرایی نیستند!اگر فکرشان،هدفشان،راهشان،نگاهشان،عشقشان و حجابشان فاطمی نباشد...۴۰ سادات
-
۱۹ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۲۲ ۰ نظر
بیمارستان از مجروحین پر شده بود...
حال یکی خیلی بد بود...
رگ هایش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت.
وقتی دکتر این مجروح را دید به من گفت بیاورمش داخل اتاق عمل.
من آن زمان چادر به سر داشتم.
دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم...
مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت: من دارم می روم تا تو چادرت را در نیاوری.ما برای این چادر داریم می رویم...
چادرم در مشتش بود که شهید شد.
از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم...
راوی: خانم موسوی یکی از پرستاران دوران دفاع مقدس
۶۲ سادات -
۱۸ فروردين ۹۹ ، ۲۲:۴۲ ۰ نظر
شأن من نیست!
« این بار توجهم به لباس خانوم طراح جلب شد. عجب...بسیار شیک و شکیل و سنگین! یک کت و شلوار سرمهای با یه بلیز یقه شکاری صدفی و یه گردنبند مروارید...و اتفاقاً بسیار بسیار معقول و متناسب لباس پوشیده بود...
عذر میخوام؛ یک سؤال خصوصی!بله، بپرس.این لباسایی که تیم شما طراحی کرده به نظرتون قابل قبوله؟چرا که نه؟ مردم این مدلا رو دوست دارن؛ چون مد رو دوست دارن. به ذهن تیم من رسیده که این هم مدلیه که میشه پوشید.لباسای فعلی شما به من میگه که اتفاقاً زیبایی رو توی همون تیپ کلاسیک میدونید. در واقع، نگاهی که پشت انتخاب پوشش فعلی شماست صد و هشتاد درجه با اونچه پشت طراحی این لباساست تفاوت داره. شما خودتون هم تابستون همین لباسا رو میپوشید؟
ابروهاش رو بالا انداخت و خندید و همون طور که به سمت در ورودی سالن میرفت گفت: «نه...نه....من یه مدیرم. شأن من نیست! اینا برای من نیست؛ برای مردمه.»
توجه فرمودید؟ مدیر بخش طراحی مد خودش بسیار سنگین لباس میپوشه و از مد تیم خودش پیروی نمیکنه، چون در شأن ایشون نیست! چون اون مُدلا برای مردم طراحی میشه، نه ایشون. جلالخالق!
برگرفته از کتاب خاطرات سفیر
نویسنده: نیلوفر شاد مهری
۳۹ سادات -
۱۸ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۴۴ ۰ نظر
فرض کن حضرت مهدی به تو ظاهر گردد:
ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی؟
باطنت هست پسندیده ی صاحب نظری؟
خانه ات لایق او هست که مهمان گردد؟
لقمه ات در خور او هست که نزدش ببری؟
مال بی شبهه و سالم ز همه داراییت
داری آنقدر که یک هدیه برایش بخری؟
حاضری گوشی همراه تو را چک بکند
با چنین شرط که در حافظه دستی نبری
واقفی بر عمل خویش تو بیش از دگران
میتوان گفت تو را شیعه ی اثنی عشری...
اللهم العجل لولیک الفرج
۵۴ سادات
آخرين عناوين
آرشيو
- فروردين ۱۴۰۰ (۱)
- آذر ۱۳۹۹ (۲)
- آبان ۱۳۹۹ (۱۳)
- مهر ۱۳۹۹ (۲)
- خرداد ۱۳۹۹ (۱)
- ارديبهشت ۱۳۹۹ (۳)
- فروردين ۱۳۹۹ (۲۲)
- اسفند ۱۳۹۸ (۶)
- بهمن ۱۳۹۸ (۱۶)
- دی ۱۳۹۸ (۴)
- آذر ۱۳۹۸ (۲)